top of page

انتخاب فواد، مهرە‏ات را بینداز


"نیمە ‌شب مردگانمان نیز بە یاریمان خواهند آمد "‌ یانیس ریتسوس‌

یادآوری، نە فرایندی الزامن منفعل و معطوف بە خویش، بلکە گاهن جدا از مقاصد ایدئولوژیک، می‌تواند تلاشی باشد برای تهی ساختن ابژەی یادآوری از محتوا و توانایی معنایی درونی‏ اش. زمانی کە موضوع یادآوری چهرەای پروبلماتیک باشد، یادآوری می‌تواند برای بی‌خطرکردن چهرە و آمادەسازی‏ اش برای فراموشی باشد، فراموشی آخرین پیامی کە سوژە در واپسین لحظە فرصت گفتنش را نداشتە است، تلاشی برای فراموشی امیدی کە ابژە در آخرین لحظە نیز با مرگ خویش بر آن پای فشردە است. اوج چنین کنشی نمادین ‌کردن ابژە است، یعنی خلاصە کردن تمامی معانی درونی مرگی خاص در یک نماد و بستن مرزهای معنایی‏ اش. نمادین ‌کردن بدین معنی بیش از آنكە تلاشی برای یادآوری باشد، تلاشی است برای راندن مردگان بە واگذاشتن جهان بعد از خود، تا زندگان بتوانند بعد ازآنها امید و شرط‏ها را انکار کنند، انکار آخرین کلامی کە مردگان در لحظەی میان گفتن و نگفتن بە ودیعت نهادەاند، کلامی کە شهادت حقیقی است. یکی از چهرەهایی کە امروزە از طرف طیف چپ در کردستان مورد یادآوری و ارجاع قرار می‌گیرد، چهرەای است بە نام فوئاد مصطفی سلطانی، معروف بە کاک فوئاد، کسی کە بە مهرش بسی خانوادەها اسم فرزندشان را فوئاد گذاشتند و اسمش در کردستان روزانە بە گوش می‌خورد و هنوز در مقابل یورش عادی‌سازی‌، تسطیح، بی‌خطر شدن و نمادین ‌کردن مقاومت می‌کند. بخشی از این عادی‌نشدن بە شیوەی زندگی فوئاد و توانایی‏ اش در بە جا گذاشتن چندین امید و ایدە بازمی‌گردد، ایدەهایی کە با زندگی خویش خلق کردە و بە مثال بارز تعهد بە ایدەها و امیدها بدل گشتە است، تعهدی کە بعد از او تا سطح محال تعالی دادە شدە است. در گفتارهای یادآوری، فوئاد چون موجودی تکین معرفی می‌شود، کاری کە یکی از اهداف ضمنی‌اش این است کە بعد از او هیچ کس چنین گونەای از تعهد و چنین برخوردی با امر سیاسی را از سوژگان کنونی سیاست انتظار نداشتە باشد. او بە استثنا تبدیل می‌شود، زیرا لااقل کسانی کە خود را در طیف او تعریف می‌کنند، پنهانی می‌دانند تعریف او از انقلاب و شخصیت انقلابی، تفاسیر معاصر انقلاب و سیاست را بە چالش می‌گیرد. فوئاد چون استراتژیست، مدیر سیاسی، سیاستمدار و انبوهی دیگر از نامگذاری تفسیر و تشریح شدە است، و در این انبوهە ترسیم چهرەای دیگر از او بە کاری نزدیک بە محال بدل شدە است. نقطەی مشترک تمامی این تفاسیر نیز ترسیم او چون شخصیتی کامل، با ایمانی راسخ و ارادەای آهنین است، انسانی استثنایی کە کسی نمی‌تواند چون او باشد، زیرا چنین کسی در واقع بازی موجود همین کسان را نیز بە هم خواهد زد. از فوئاد بیش از نوشتە و سخنرانی، عکس بە جا ماندە است. تعدادی از این عکس‏های اندک نیز خانوادگی یا از محافل دوستانە هستند؛ اما تعدادی دیگر از عکس‏هایی هستند کە شانس داشتنشان برای کمتر کسی دست می‌دهد، چرا کە برای داشتن چنین عکس‏هایی آدمی باید در وضعیتی حاضر باشد کە دیگران بە ندرت حاضر بە حضور در آن هستند، زمینەای کە در آن مرزها بسیار نازک و جبهەها بسیار روشنند، اما همزمان در چنین وضعیتی کوچکترین کنشی می‌تواند بە معانی سنگین و غیرمنتظرە منجر شود. چنین عکس‏هایی نە تنها تاریخی را در چارچوب قرار نمی‌دهند، بلکە کل توانایی یک تاریخ را با تمامی تناقضات درونی‏اش در خود فشردە می‌کنند و چون بذر گیاه در تاریخ برای رستن نگە می‌دارند و منتظر می‌مانند تا زندگان بعد از آنها این توانایی را بازشناسند و بە سکوتشان زبان ببخشند؛ بازشناسی‌ لحظەای کە در آن زندگان و مردگان در تاریخی یکە قرار می‌گیرند، این لحظەها زندگان را صدا می‌زنند کە آخرین کلام بر لبان آماسیدەی مردگان را بفهمند و اشارتی‌اند بە اینکە رستگاری قربانیان تاریخ سرکوب و رهایی زندگان بە هم گرە خوردەاند، چون مردگان تنها آنگاه می‌توانند بمیرند کە امیدهایشان متحقق شوند و تا تحقق این امیدها مردگان آسودە نخواهند شد، تا زمانی نیز کە مردگان رستگار نشوند، زندگان نیز رهایی نخواهند داشت و شاید این معنای ضمنی این کلام بنیامین باشد کە در زمینەی مبازە با فاشیسم گفت: "با شکست در این مبارزە، مردگانمان نیز آرامش نخواهند یافت". قربانیان با آنانی کە اکنون تحت ستم‌اند در یک جبهەاند و تا زمانی کە این جهان رهایی نیابد، مردگان نیز نمی‌توانند بمیرند. اما نمادین‌ کردن می‌تواند برای پنهان ‌کردن این نگرانی مردگان باشد، برای این باشد کە مردن قربانیان و آخرین‌ کلماتشان از معانی تهی شوند. این پیام، واپسین گفتەهای آماسیدە بر لب قربانیان، ممکن است در نگاه یا فریادی فروخوردە، در لحظەای کە سوژە بە چشمان جلاد خیرە شدە، در عدم تحقق امیدی برجای بماند و انتظار بکشد. تصاویر فوئاد در زمان کوچ بزرگ مردم مریوان بە اردوگاه کانی میران بە پیشنهاد او، کە خود نفی نظام بود از خلال بیرون رفتن از مرزهای سلطەی نوین و استقرار در شکلی مردمی و خودساختە از کمپ و ایجاد گونەای از مکان و وضعیتی استثنایی بیرون از مرزها و همزمان درون قلمرو ادعایی سیستم، از عکس‏های نادری هستند کە برای عکاسش وابستە بە شانس و برای سوژە وابستە بە حضورش در چنین لحظاتی است. از این عکس‏ها می‌توان بە تصاویر تیرباران زندانیان کرد در فرودگاه سنندج اشارە کرد کە در آنها لحظەی رهایی‌بخش درون تصویر تاکنون نیز مقاومت می‌کند، سرو ایستادە، ناصر سلیمی، با دست شکستە، و برادران ناهید کە جنازەی همدیگر را بە دوش می‌کشند و دیگران کە چشم در چشم مرگ خیرە شدەاند، از تصاویری هستند کە رهایی زندگان را بە رستگاری خود گره می‌زنند و زندگان را بە شنیدە شدن فرا می‌خوانند. چنین تصاویری نە تهی و مردە، بلکە در آنها لحظە و امیدی منتظر رستگاری است. در میان تصاویر بازماندە، در دو تصویر با فوئادی دیگر روبەروییم، فوئادی فراتر از ترسیم رایج ـ در این دو تصویر فوئادی هست کە نە تنها اردەای پولادین ندارد، بلکە سوژەای حضور دارد کە هیچگونە ایمانی مطمئنش نساختە است و اتفاقن بە این دو تصویر کمترین ارجاع دادە شدە است. تصویر اول متعلق بە فوئادی است درزمان دانشجویی و ابتدای جوانی، یعنی زمانی کە او تنها می‌داند باید بە پا خاست، اما هنوز نە جبهەی مقابلش را بە تمامی می‌شناسد و نە چگونگی کار لازم را می‌داند. اینها را نیز از یادداشتی می‌توان فهمید کە خود در پشت یکی از عکس‏هایش در آن‌ دوران نوشتە است، یادداشتی بە زبان کردی کە حتی بە تمامی قابل فهم و خواندن نیز نیست- انگار قرار بودە یادداشتی ناتمام بماند. من سعی می‌کنم اینگونە این یادداشت را بازنویسی کنم "در نوسان تلاطم زندگی، با قلابسنگ سرنوشت و ؟ بعد از اینکە مرحلەای از زندگی عقب ماندم و در این شکست ناشناختەهای بسیاری را شناختم، از دانشگاه ‌آریامهر سردرآوردم تا در آنجا در بخش برق تحصیل کنم، اما دیگر نمی‌دانم بعد از این نیز زندگی ‏ام چگونە خواهد بود و چە خواهد شد {و نمی‏دانم} آیا در آنجا {کردستان؟} یا در اینجا {دانشگاه؟} فعالیتم را شروع کنم و با دشمنان انسانیت مبارزە کنم". بازنویسی این یادداشت سخت است و محتوایش نیز نامشخص، نە بە این دلیل کە نویسندە یادداشت‏ اش را تمام نکردە، بلکە بدین دلیل کە او در آن لحظە در مقابل چندین پرسش قرار دارد، پرسش از چیستی کاری کە قرار است انجام دهد، چیستی و چگونگی جبهەها، چگونگی کنش انقلابی. او آن زمان تنها دو جبهە می‌شناسد، جبهەی دشمنان انسانیت و جبهەی کسانی کە در این جبهە نیستند، در این زمان همچون درس الهیاتی‌ای کە می‌گوید "هر مبارزەای برای نیکی مبارزەای است بر سر سرنوشت جهان." او تنها ضرورت مبارزە را می‌شناسد. آنچە در این یادداشت هست، نە تصمیم قاطعانەی رهبری مصمم، بلکە یادداشت کسی است کە هیچ زمینەی عینی‌ای برای شروع و تکیە و توجیه انتخابش ندارد، کسی کە حتی برایش مشخص نیست باید از کجا شروع کرد، یادداشت کسی کە تنها امر بدیهی برایش ضرورت "کاری کردن" است، اما در مقابل جواب سوال‏های دیگر ایدەی مشخصی ندارد، او سوژەای است بدون هیچ تکیەگاه مادی یا فردی، سوژەای در مقابل انتخاب کە می‌داند تنها خود اوست کە در مقابل انتخابش مسئول است. در این تصویر گفتگوی درونی فوئاد را با خویش می‌بینیم، او در این لحظە در مقابل آن چیزی قرار دارد کە بنیاد سوژەگی است ـ انتخاب. اما انتخاب چە چیزی؟ حال کە در بیرون چیزی برای تکیە نیست، در واقع انتخاب خلائی تهی و خلق چیزی درآن و از آن. در اینجا فوئادی هست در بیابان انتخاب و راه‏هایی کە می‌توانند بە او اطمینان بفروشند و برای فرار از این بیابان درونی یاری‏اش دهند. بعد از این تصویر زندگی فوئاد انقلابی شروع می‌شود، از این بە بعد او انقلابیگری را انتخاب کردەاست، اما بازهم بدون ضمانت بیرونی، نشان اینکە بە هیچ یک از چارچوب‏های موجود، از چپ تا لیبرال نمی‌پیوندد، بلکە آنچە فکر او را بە خود مشغول کردە نفی فرم‏های قبلی و خلق فرمی نوین است، یعنی دو نفی، نفی‌ای در سطح محتوا و نفی دیگر در سطح فرم. او سعی می‌کند کسانی نزدیک بە این ایدەها را بیابد و چندی از منابع حتی بە ایجاد تشکیلات نیز اشارە کردەاند، اما آنچە مشخص است از آن زمان هنوز مانیفستی در دسترس نیست و آنچە هست بیشتر گروه دوستان و همفکران است نە سازمانی سیاسی. بعد از این تصویر فوئادی هست کە فعالیت سیاسی خود را بە مردم گرە می‌زند و با آنها زندگی می‌کند، بە زندان می‌رود، اعتصابی گستردە را در زندان سنندج سازمان می‌دهد و بعد از آزادی نیز این مرحلە از زندگی‌اش را با تاسیس اتحادیەی دهقانان در مریوان بە اوج می‌رساند، سازمانی مردمی تنها با تکیە بر سلاحی اندک و در زمینەای فقیر و نامهیا. بعد از این تصویر، عکس دیگری می‌آید کە باز اجازە نمی‌دهد فوئاد را چون کسی ایماندار کە بر تمامی ابهامات مسلط است ترسیم کنیم و ما را فرا می‌خواند کە او را چون انسانی عادی بنگریم. در این تصویر نیز باز فوئادی مردد هست، اما این‌ بار فوئادی در اوج شهرت: کاک فوئاد. در تصویر دوم باز فوئاد در مقابل انتخاب قرار دارد. زمینەی تاریخی این تصویر دزدیدن انقلاب از طرف نیروهای اسلامگرا و آمدن نمایندگان جمهوری اسلامی بە کردستان است برای درخواست تسلیم کردستان و انحلال سازمان‏ها و تشکیلات مردمی موجود، از جملە اتحادیەی دهقانان. مشخصترین چهرەی در این میان کسی است بە نام چمران کە مرتب گفتگوها را بە بن‏بست می‌کشاند و بە صورت مشخص بازی‌ها را بە سوی برخورد نظامی هدایت می‌کند، چون برعدم سازماندهی و عدم توان نظامی در کردستان آگاه است. در تصویر دوم، درست در میانەی گفتگو می‌بینیم کە فوئاد در حالی کە نمایندگان جمهوری اسلامی در آن سوی میز نشستەاند، سرش را روی مشتش و مشتش را روی میز گفتگو قرار دادەاست. کسانی کە از این لحظە سخن گفتەاند، دلیل را خستگی فوئاد می‌دانند، اما عادی نیست کە این کار تنها بە سبب خستگی باشد، این تصویر نیز باز تمامی ویژگی‏های عصر تاریخی خود را با خود دارد و یکی از تصاویر بسیار نادر است. در آن سوی میز تهدید جنگ و پیشنهاد تسلیم هست و راه دیگری نمی‌شناسد؛ در ‌آن سوی میز ارتشی منظم هست کە بە نام نظامی سخن می‌گوید کە بیشتر مردم ایران را هنوز با خود دارد، نیرویی کە نظامی را نمایندگی می‌کند کە برای سرکوب همیشە آمادە است؛ این سوی میز اما نمایندگان مردم شهری از کردستان نشستەاند با اسلحەای کم و توانایی سازمانی اندکی کە تنها بە نیروی مردم تکیە دارد، مردمی با دستانی خالی در زمینەی اقتصادی فقیر؛ این سوی میز هیچ نیروی بزرگی برای اتکا نیست و هیچ ضمانتی برای موفقیت مقاومت؛ در آن سوی میز پیشنهاد تن زدن از مسئولیت و رنج مسئولیت هست؛ در این سوی میز خلائی نامشخص. فوئاد در این لحظە سرش را بر مشتش تکیە دادە و بە بیابانی می‌نگرد کە در افق گستردە است، بیابانی بدون تکیەگاه. در این زمان بیشتر نیروهای سیاسی موجود در پشت جمهوری اسلامی بە رهبری خمینی سنگر گرفتەاند: چپ‏ها دلخوشند کە این نیروی جدید ضدامپریالیستی است و راست‏ها بە این امید کە این نیروی جدید بە کمی سرکوب اکتفا خواهد کرد و سهمی از قدرت را نیز بە سکولارها خواهد داد بر سرکوب چشم می‌بندند؛ و همگی در مورد کردستان بیشتر در فکر عدم تغییر مرزها هستند تا دموکراسی. در این زمینەی تاریخی، اندکند نیروهایی کە برای مبارزەی مشترک قابل اتکا باشند. از طرفی دیگر، در زمینەی کردستان نیروهای اسلامگرا حضور دارند کە بە جبهەی رژیم پیوستە و بە امید سهم‏بری بە گفتار اسلامی چشم دوختەاند؛ گفتاری دیگر نیز بە مشارکت و سازش با رژیم جدید معتقد است؛ بە این شرایط و صفبندی باید زمینەی سیاسی و نظامی سازماندەهی نشدەی کردستان را نیز افزود، کە در کل عواملی جدی برای ناآمادگی برای رویارویی با نظام جدید هستند. در اینجا فوئاد یا باید بە گفتارهای موجود تکیە کند و نظام نوین را قبول کند، یا خود را برای حملەی نظامی آمادە کند. او در این لحظە تمامی این گفتارها را برای عقب‌نشینی در دست دارد و در طرف دیگر نیز تنها محال هست. همین نیز هست کە دوبارە او را تبدیل بە شخصیتی انقلابی می‌کند، کسی کە تنها با تکیە بر خیر و بدون هیچ ضمانتی بیرونی دست بە کنش می‌زند و مسئولیتش را نیز می‌پذیرد، کسی کە زمانی کە کسان دیگر توان تصمیم ندارند می‌تواند مسئولیت تصمیم را بە عهدە بگیرد. فوئاد این بار پیشنهاد تخلیەی شهر و رفتن بە اردوگاه کانی میران را میدهد، شورای شهر موافقت می‌کند، مردم چند شهر دیگر کردستان در حمایت از آنها بە طرف مریوان پیادەروی گستردەای را آغاز می‌کنند و برای اولین بار همین مردم بە استثنایی در درون مرزهای دولت جدید تبدیل می‏شوند، استثنایی کە هنوز پیام نفی کلیت و ناتمامی شکل رایج دولت را با کوچیدن بە اردوگاه و قرارگرفتن در بیرون و درون مرزهای رایج با خود دارد. با خروج مردم مریوان و حمایت دیگر شهرهای کردستان، جنگ بە تاخیر می‌افتد و فوئاد موفق می‌شود، اما می‌داند کە جنگی پشت دروازەهاست و باید تدارک دید. این انتخاب دوم نیز باز در سطح فرم منعکس می‌شود: او علیرغم وجود فرمی بە نام اتحادیەی دهقانان، در جلسەای عمومی اعلام می‌کند کە دیگر فرم اتحادیەی دهقانان توانا نیست و ضروریست فرمی نوتر خلق شود کە فرم سازماندهی نیروی پیشمرگە است، نیرویی کە می‌بایست پنجە در پنجەی محال می‌افکند، نیرویی کە نیست و باید خلق شود. بعد از این انتخاب دوم، فوئاد خود در جنگی نابرابر کشتە می‌شود، اما فرمی کە انتخاب و خلق کرد و توانایی‌اش در تصمیم‌گیری و روبرو شدن با محال تا اکنون نیز مقاومت می‌کند. این روبەرویی نثر نگارش نخست را نیز نا-معنا، تصویر دوم را غیرعادی، و معانی انقلابی را نیز از انسانی بدون نقص بە انسانی کە خود را در مقابل انتخاب می‌یابد تغییرمی‌دهد. این دو تصویر، معنای قهرمان و شخصیت انقلابی و نگاه بە فرم مبارزە را بە چالش می‌کشند و تصویر کسی را منعکس می‌کنند کە برای کنش‏هایش بە دنبال ضمانت بیرونی نمی‌گردد و با توسل بە هیچ بهانە‏ی بیرونی شانە از مسئولیت خالی نمی‌کند. در اینجا نکتەی اساسی این است کە هر دو انتخاب خود را در شکل فرم نمایش می‌دهند. فوئاد پس از اینکە جبهەی محال را انتخاب می‌کند، فرم نو نیز خلق می‌کند، یعنی فرم‏های موجود را کافی نمی‌داند: پس از تصمیم نخست بە هیچ یک از تشکیلات مخفی موجود نمی‌پیوندد؛ پس از تصمیم دوم نیز انحلال اتحادیەی دهقانان را انتخاب می‌کند و فرمی نو پیشنهاد می‌دهد. پس از فوئاد مردم کردستان و نیروهای سیاسی برای مدتی نیروهای جمهوری اسلامی را از کردستان بیرون می‌رانند و بعد در مقابل حملات گستردەی نظامی حکومت نوین نیروهای پیشمرگە از شهرها عقب می‌نشینند، این مبارزە تاکنون نیز ادامە دارد و هنوز استخوانی بە نام کردستان در گلوی هر گونە تلاشی برای انطباق کامل مردم و نظام در ایران گیر می‌کند. پس از مرگ فوئاد، سازمانی کە فوئاد پس از اتحادیەی دهقانان در خلق و پیشنهاد آن سهم بنیادی دارد، کومەلە، کە خود را ادامەی راه کاک فوئاد می‌داند، بعد از چندین سال مبارزەی نظامی سخت با نیروهای جمهوری اسلامی در کردستان، دچار چندین بحران می‌شود: واگذاری کوملە بە سکتی رازآلود و استحالە بە حزب کمونیست ایران و انکار هرگونە رخداد برسازندە؛ عجیبتر، ظهور موجودی عجیب الخلقە بە نام کمونیست کارگری؛ بعد ادامەی بحران در هیات حکمتیسم و زایش آیین و گروهی رازآلود چون ارگی‏ها؛ و در واپسین نمونە نیز حجاب کوملە بر شارلاتانیزم گروهی کە بیشتر سامورایی‏های بی ارباب را تداعی می‌کند. در تمامی این موارد نیز تلاش شدە است با قرض‌ کردن محتوای جدید یا تغییر در محتوا بحران حل شود، در تمامی موارد نیز حتی دار و دستەها، فوئاد را قرض می‌کنند. همین ارجاع نیز تلاش برای رهایی چهرەی فوئاد و احیای ویژگی‏های واقعی او را ضروری‌تر می‌نماید. این دو تصویر چنانکە ما برای خوانششان تلاش می‌کنیم، قابلیت خوانش کارکردی و هدفدار را ندارند، این دو تصویر آزادترند چرا کە در آنها فوئاد مسئلەدار است نە قهرمان، مبارزی مردد است نە قهرمان جنگ . در این دو انتخاب چندین عنصر از انقلابیگری واقعی و دلایل بازمانی فوئاد چون نامی بیشتر از یک رهبر سیاسی آشکارمی‌شوند. این دو تصویر حاوی چندین عنصر از ماتریالیسم انقلابی‌اند، عناصری کە می‌توانند بە زندگان برای تفاوتگذاری یاری رسانند و بە کمک آنها زندگی خویش را بە دست گیرند، عناصری رهایی‌بخش کە مبارزە‏ی کنونی بدانها نیازمند است و ما را یاری می‌رسانند باز در جهان معاصر انقلاب را تعریف کنیم و از خلال آنها در مقابل گفتاری کە قرار است هر چیزی را از جوهر تهی کند مقاومت کنیم. جهان امروز کرد نیز بیرون از جهان کار سخت نیست، جهانی کە وعدە می‌دهد کە اگر امروز کار سخت است، اما تحمل کن چون امسال یا سال بعد "خوشبخت خواهی شد"، جهانی کە در آن انتظار سعادت بە خود سعادت تبدیل شدە، جهانی کە در آن فاصلە گرفتن از تهدید جای خوشبختی را گرفتە است، تهدید دیگری تا قهوەی بی کافئین و سیاست بی سیاست و انقلاب بی انقلاب، سیاست ادامە بدون مقصد، سیاستی کە بیشتر خود را از برخورد نهایی دور نگە می‌دارد و بیشتر سیاستی است استمنایی کە در آن سوژە با ابژەای خیالی روبەرو می‌شود، برای دوری از نتایج احتمالی برخورد واقعی. اما فوئاد قهرمان چنین سیاستی نیست. در تلاش‏هایی کە بعد از فوئاد برای بازگشت بە او انجام می‏شوند، درسی از ماتریالیزم انقلابی فراموش می‌شود، درسی کە فوئاد در تردیدهایش توانست بفهمد، این درس کە انقلاب باید دو بار ضربە بزند، ضربەای در محتوا و ضربەی دیگر در فرم نوین برای محتوای نوین، یعنی خلق فرم نوین. تلاش‏های پس از او تنها تکرار بودند در همان شکل‏های کهن و نتوانستند ضربەی دوم را بزنند، چون هرگونە نفی کوملە مستلزم تغییر در محتوا و در فرم است، در خلا چنین ویژگی‏هاییست کە بە فوئاد ارجاع دادە می‌شود و برای مصادرە بە مطلوب کردنش تلاش می‌شود، غافل از اینکە او قهرمان ضربەی دوم است، کسی که کنش‏هایش نیز معطوف بە نتیجەاند نە ادامەی همیشگی، او می‏خواهد پیروز شود، نە تنها مبارزە کردە باشد، سیاست نزد او سیاست ادامە دادن و خوش بودن و لذت بردن از ادامە نیست، او می‌تواند با "واقعی" اگرچە تروماتیک، روبەرو شود. این نکتە از ابتدای انقلاب مردم ایران نزد بسیاری از نیروها بە فراموشی سپردە شد، بسی از نیروهای سیاسی فکر می‌کردند با تغییر در محتوا و بدون ضربەی دوم می‌شود انقلابی کامل داشت، همین نیز یکی از عواملی بود کە نیروهای ارتجاعی مهار انقلاب را بە دست گیرند و بە زودی تمامی نیروهای دیگر را سرکوب کنند. آنچە از فوئاد داریم، شرط بستن است بە تنهایی بر سر خیر و فهم ضربەی دوم، و این توانایی شرط کنشی است کە بخواهد تسلیم سیاست ادامە، سیاست بی سیاست و انقلاب بی انقلاب نشود، ویژگی‏هایی کە زندگی و سیاست و تفکر برای یافتن راهی بە بیرون از سیاست لذت و مغازلە با وضعیت موجود و پشت ‌کردن بە رخداد بنیادین لازم دارند. در این معنا فوئاد نمونەی سوژەای است کە بهانەای بیرونی نمی‌تواند او را از خیری کە بدان چشم دوختە بازگرداند، او نمونەی نفی سیاست دیگری بزرگ و اخلاقی بودن اتونوم است، اخلاقی کە تنها تکیە بە ناگزیزی از انتخاب خیر دارد و شاید این درس فوئاد باشد: مهرەات را بە نام خیر بینداز.

bottom of page