top of page

بذرهای بە جا مانده از خرمنهای به آتش کشیده شده، خوشه های خشم خواهند شد!


ماه شهریور، در زبان کردی «خه رمانان» ، دیگر برایم یادآور دروان کودکی نیست.

هنگامی که کودک بودم در فاصله ٥٠ متری خانه مان، محوطه خرمنهای همسایگان شروع میشد. ما زمین و کشاروزی نداشیتم اما تمام همسایه گان به غیر از خانواده میرزا یحیی حلبی ساز، همگی کشاورزی داشتند. فاصله٥٠٠ - ٤٠٠ متری تا شرکت نفت آن زمان، پوشیده از بسته های «تایه های» گندم خرمنهای همسایه گان بود. آنموقع کمتر کمباین بکار میرفت. مردها درو میکردند و زنان در کنار تمام کارهای خانه، به امر کشاروزی کمک میکردند. به هنگام آمدن بسته های گندم توسط چهارپایان، زنان بچه را در کول میگرفتند و با «چاره که» خود می بستند. در خانه، تنها نمی گذاشتند، که به تندور نیفتد و یا صدمه ای به خود نرساند. از جمله زنانی که در خاطراتم مانده، دایه منیجه مادر رحمانی ها، سنبل شیر زنی بود به کار کشاورزی به اندازه یک مرد، کمک میکرد. و کار خانواده پر جمعیتی را نیر به عهده داشت. زنان با دستان خود کیسه دوغی«دوانه دوو» که حاضر کرده بودن به همراه نان روغنی و کره در دبه پلاستیکی کوچک، در سفره پارچه ای ساخت اصفهان برای، بچه هایشان که بسته های گندم را از کوه آورده بودند، میاوردند که برای کارگران در کوه و محل درو گندم ببرند. همانجا اگر صورت بچه ها را خیلی خاکی میدیدند، بچه ها را به چشمه «کانی باوان» میفرستاند که خود را خنک کند و دست و صورتی بشوید( در فاصله ای که بسته گندم ها را باز میکردند). برخی بچه ها آنقدر کوچک بودند که خود نمی توانستند سوار الاغ بشوند و از مادران و بزرگسالان کمک میگرفتند. هر فردی از آن دوران بچگی، ساعتها خاطره برای تعریف کردن دارد.

نتیجه یکسال زحمت در خرمن جمع میشد. زحمتی که از همان روز یکه بذر مرغوب میخریدند، و یا بذر با حاصل خوب را از همسایه قرض میگرفتند، شروع میشد. به این امید بودند که در سال بعد، حاصل خوبی نصیبشان بشود. برای روز برداشت از خرمن، در خیال خود چه خوابهای که در سر نمی پروراندند. سم گندم خوب را از مغازه های همچون پدرم و حاج محمد عبدی میخریدند. پدرم میگفت« پسرم این حاصل زندگی مردم است، پس بهترین سم را باید به مردم فروخت» و از عمل فرد دغلکاری که سم را با آرد قاطی کرده بود، خواب به چشمانش نمی رفت. و مرتب دعا میکرد و میگفت، امیدوارم «عبرت خاص وعام شوید»(که شد). امید به برداشت محصول و بهره از نتیجه یکسال زحمت، قابل توصیف نبود. « قوت لایموت».

خرمن گندم برای من، خاطره بازی با همکلاسیهایم، قایم موشک بازی در مابین «تایه گندم ها» و نظاره گری ساعتها برای گوبیدن ساقه های گندم . شن کردن و فریادهای «با هات، با هات» بود. در نهایت جدا کردن گندم از کاه و پوش و خاشاک بود. وقتی خرمن آماده میشد زنها برای پاک کردن نهایی، برای بر باد دادن آخرین پوشه ها و پاک کردن سنگ و خاک قاطی شده از کف خرمن، چند روز به خرمن میامدند. این روزها صاحب خانه چهار چشمی مراقب بود که خرمن صدمه ی نبیند. آنرا با لحاف«پلاس» میپوشانیدند که باران نزند و نگبان میگذاشتند، که پرنده آنرا نخورد. آنر با تخته هایی که علامتی روی آن کنده کاری شده بود نشانه میکردند«شه تل»، که بدانند کسی از گندم آماده که حاصل و بهره یکسالشان بود«جز» برداشت نکرده است. بعضی موقع نفری از خانواده شب در محوطه خرمن میخوابید. همسایگان نگهبان را با لحافش و یا «پلاسی» که بر روی خود داشت جهت شوخی کردن، میدوختند. بعضا وی را شب جابجا میکردند که فردا موضوعی برای شوخی و خندیدن با هم داشته باشند. صمیمیت های آن زمان بی آلایش بود. در هنگام خرمن، میوه فروشها به خرمنها میامدند و در مقابل میوه گندم دریافت میکردند. کاک علی کریمی(علی حاجی) بیشتر از برادران

زحمت کار کشاورزی را به عهده داشت، و هنوز تراکتور رومانی قرمز رنگش را نخردیده بود. وی من را زیاد دوست داشت و بعضا من را صدا میزد که با آنها نان بخورم. بخشا سر به سرم میگذاشتند و با کمی انگور مهمانم میکردند. چه خاطره هایی و یادهایی از آن زمان، که حجم کتابی خواهد شد.

اگر سیل میآمد همه خوشهای گندم را خراب نمیکرد. اگر ملخ و آفات میآمد و برای لحظه کوتاهی آسمان را سیاه میکرد، حاصل چند خانواده را با خود میبردند، اما بقیه مردم از صدمه در امان بودند. این خرمنها نتیجه یکسال زحمت تمام خانواده بود. اما بعد از اینکه آفات فراگیر حکومت دینی خرمنهای کردستان را با خود برد، خاطراتم را از ماه «خه رمانان» نیز، با خود برد!

شهریور«خه رمانان» ٥٨ چند روز بعد از فرمان حمله خمینی و بنی صدر برای لشکر کشی به کردستان بود. جانیان از پاوه شروع کردند و به هر جا که رسیدند کشتند و اعدام کردند و خرمنهای آماده را به آتش کشیدند. آری جوانان و انقلابیون را که حاصل چند نسل مبارزه و تلاش مردمان یک ملت و به مانند «جه زی سوور» بودند به غارت بردند.

اگر خرمنهای دوران کودکیم، حاصل یک سال زحمت خانواده ها بود، اما جوانان و مبارزین حاصل چند نسل از پشرفت و آگاهی، که خود را در جسم و روح پیشروان مردم نشان میداد، بود. این مبارزین خواستند که مردم کردستان را برای رهایی از قید بردگی و ستم های تاکنونی، برای رهایی، هدایت کنند. اینها خرمنهای آماده بهره برداری«جه زی سوری» یک ملت چند میلیونی بودند. در این ماه در فاصله کمتر از ٢هفته، جنایتکاران رژیم از شهر پاوه و نوسود شروع کردند و تا شهر مهاباد و سپس قتل عام قارنا و قلاتان(٦٨ نفر بچه و پیر و جوان در این دو روستا)،ارقام اعداهها به عددی سه رقمی رسید. در این ماه جدا از این دهها و بل صدها نفر، عزیزانی همچون رفیق غلام کشاورز در ٤شهریور کاک فواد در ٩ شهریور ٥٨ و کاک صدیق کمانگر در ١٣ شهریور و دهها همرزم دیگرم که بخشی د ر این ماه منجمله رفقا فارس شریفی و انور عبدی در ٨ شهریور سال ١٣٦١ در جوارم جان باختند، و دهها همرزم دیگرم در این ماه. اینها موجب شد که من دیگر، یادهای دروان کودکی را، به فراموشی بسپارم، و ماه شهریور«خه رمانان» را به مانند پیش دوست ندارم.

اما دشمنان کور دل بدانند، که بذرهای این خرمن ها از سالها قبل در میان مردم پخش شده بود. نابودی فیزیکی آنها به معنای پایان بذری از خوشه و خرمن آنها بنود. در شهر و روستاهایی که این عزیزان معلم و یا دارای پایگاه اجتماعی بوده اند، بذر آگاهی را از خود برجای گذاشتند. در شهر پاوه برادران عزیزی، در سنندج برادران ناهید، در سقز خواهران کعبی و در مریوان برادران سلطانی و پیرخضران و در دیگر نقاط نشان میدهد که این جنایتکاران به هر خانواده ای و هر جا که رسیدند، برای ارعاب مردم قتل عام کرده اند، و ماهیت اسلام را از خود برجای گذاشتند. اما بذر آگاهی از این رهبران در میان مردم جوانه زد و مبارزه در ابعاد وسیعتری ادام داشت. در آینده نه چندان دور همین آگاهی و شناخت از حقوق پاییه ایی خود، به رشد و نما این جوانه ها کمک خواهد کرد و خوشه های خشم را ببار خواهد آورد، که جانیان از چنگالش، گریزی نخواهد بود.

من دوست داشتم که ازجانباختگان یورش رژیم در اواخر مرداد و شهریور ٥٨ در این ماه نام ببرم، که نوشته رفیق عبدل گلپریان به مناسبت ٢٨ مرداد را در گوکل ( از صفحه روزنه) یافتم، که قسمت نامها را کپی نمودم و در زیر عکسها به صورت کامنت آوردم. دست کاک عبدل درد نکند!

نوشته را برای پخش در سالروز جانباختن کاک صدیق کمانگر آماده کرده بودم ،که به اتمام نرسید و با یک روز تاخیر در دسترس شما خواننده گان گرامی قرار میدهم. یاد کاک صدیق، این سخنگوی انقلاب و جسارت و رزمنده گی، ودیگر جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم گرامی باد!

ابراهیم رستمی ٥ اگوست ٢٠١٥(١٤ شهریور ١٣٩٤)

bottom of page