« کاک فوئاد مستەفا سولتانی، کی بوو، ئامانجی چی بوو، چون گیانی بخت کرد؟» به زبان کردی.
به همت رفقا عزیز : ملکه، رضا، و حشمت مصطفی سلطانی.
این کتاب با ١٨ نفر از افراد دخیل در مسائل کردستان و کسانی که کاک فواد را میشناخته اند، مصاحبه به عمل آورده است. پیاده شده نوار سخنرانی کاک فواد ٥٠ روز قبل از جانباختنش در مهاباد، و همچنین پس از کوچ مریوان. مطالب دیگر و عکس و.. تکمیلی این کتاب ٤٢٢ صفحه ای است.عزیزان نکارنده، با همت خود کتابی خواندنی و با ارزش را دردسترس خواننده قرار میدهند.
اگر چه در اول کتاب و یا در سئوالات نویسنده، دنبال گم شده ای میگرند، و آنهم ماجرا مرگ کاک فواد است. ولی در عمل مسائل دیگری عمد و غیر عمد پیش آمده، که میتوان موضع گیری های سیاسی را از مصاحبه کننده و مصاحبه شونده استنتاج نمود. برای خواننده حاوی پیامهای زیادی بود( تاریخ کومله، خط مشی رهبران کومله، اختلافات سیاسی ، چهره ها و نقش افراد، نقش احزاب کردستان عراق در جنبش ایران، نقش ضد مردمی قیاده موقت در آن زمان، رابطه کومله با جنبش سراسری، کمبود و سهل آنگاری، مبارزات توده ای و نقش دخالتگرانه، کم تجربگی و خرده کاری در فعالیت، درک نکردن جایگاه رهبران و تلاش برای حفظ جان آنها و غیره) را بدنبال داشت.
کتاب برای نویسنده گان مثل هر نویسنده دیگری هدفی را تعقیب نموده. از نوع سئوال و دسته بندی آن، ترتیب مصاحبه ها، چاپ و غیره میبایست اهداف نویسنده گان را برآورده کند. می بینیم این کتاب به دنبال کتاب دیگر با نگارش کاک رشاد مصطفی سلطانی، در مورد کاک فواد منتشر میشود. و این گویاست که نویسنده گان اهدف دیگری برای خود در نوشتن این کتاب، جدا از کاک رشاد، تعقیب نموده اند. قبل از اینکه این ٢ کتاب را در مقابل هم قرار دهیم، باید در تکمیل همدیکر به حساب آوریم و هر کدام جایگاه خود را دارد. افراد دیگری اگر ملاحظه ای دارند، می توانند کتابی دیگر در هیمن زمینه بنویسند! با این دیدگاه مثبت حرکت کنیم، به جایگاه تلاش هزاران ساعته عزیزان نویسنده این نوع کتابها، که خواسته اند خدمتی به جامعه ارائه دهند، ارج لازم را می نهیم.
برداشت از کتاب:
در این کتاب متوجه میشویم، به درست از کاک فواد به عنوان رهبر برجسته مبارزات آن زمان مریوان صحبت به عمل میآید، اما اینکه چرا فعالیت وی را به نسبت، بیشتر به مریوان محدود میکنند؟
کاک فواد در جنبش کردستان و انتزاعی تر مریوان، با تکیه بر نقش فعالین دیگری همچون رفیق عطا رستمی و عبدالله دارابی و ....که در مبارزات آن مقطع در مریوان نقش برجسته ای داشته اند، متکی بوده است. وی از اتوریته معنوی خود و کاریزمایی که در رهبر داشته، توانسته فعالیت و توان انرژی آن همه انسان آزادیخواه را در دیگر شهرهای کردستان، در خدمت اهداف انقلابی، کانالیزه و سازماندهی کند. وی همین نقش را در رابطه با جنبش در ترکمن صحرا و سیستان و بلو چستان را برای خود تعریف میکند. سرکوب انقلاب در نقاط دیگر ایران وحمله به کردستان وضعیت را تغییر داد و متاسفانه جانباختن خود کاک فواد، این فرصت را از همه ما گرفت که از برنامه و افکار کاک فواد در این زمینه، بیشتر بدانیم. این جایگاه و نقش دخالتگری، نه فقط در زندگی کوتاه 11 ماهه وی پس از آزادی از زندان ، بلکه از زمانهای پیش، و به هنگام مبارزات در زندان برای دخالتگری در مسائل در سطح ایران، چه بصورت تشکل و چه بصورت فردی برای خود تعریف نموده است(از مصاحبه ها منجمله گفته های رفیق شعیب بسیار عیان است).
نکته ای که بسیار برجسته میشود، مباحث کنگره اول است. اگر چه تنها کنگره و جلسه وسیع تشکیلاتی بوده که در مورد مسائل مهم به بحث بپردازند اما بیش از حد حول مسائل مبارزات دهقانی میچرخد، که گویا کاک فواد دیدگاه "سرمایه داری بودن جامعه ایران را کاملا نپذیرفته"، تا جایی که افکار و ایده و تلاشهای انترناسیونالیستی وی کم رنگ میشود. اگر چه کتاب نقش کاک فواد را به درست در کنگره اول خاطر نشان مینماید، و همگی بر این اذعان دارند، که بدونه کاک فواد کنگره ای صورت نمیگرفت. ویا بدونه کاک فواد تشکل آن زمان کومله، وظایف عملی برای دخالتگری در سطح جامعه برای خود تعریف نیمکرد. ولی در همین کنگره به اذعان خیلی ها منجمله عمر ایلخانی زاده« کمتر نمایی از کنگره بوده و به جلسه انتقاد و انتقاد از خود، شبیه بوده است».
به بیان دیگر، این کتاب جریان کومله بعد از کنگره دوم را با کاک فواد تداعی نمی کند، همچنانکه عده ای تلاش کرده اند که کاک فواد را، جدا از این روند تلقی کنند. اما بنظر من اگرکاک فواد زنده میبود، کماکان جزو پیشقراولان جریان مارکسیستی در آن فضای ناروشن سیاسی در ایران میبود. وی زمانی از حزب کمونیست و تشکیلات سراسری صحبت نموده و برایش قدم برداشته بود، که به خیال خیلی ها هم خطور نکرده بود. کاک فواد دانش را برای تئوری تراشی یاد نگرفته بود. کاک فواد چه در مبارزات زندان و ماقبل آن و چه در 11 ماه عمر کوتاه خود بعد از زندان، به اثبات رسانید که دانش کمونیستی را برای پاسخ به مسائل اجتماعی و کسب قدرت توسط طبقه کارگر و زحمتکش به کار میگرفته است! از دیدگاه من، چنانچه زنده میماند در تحولات جامعه، کماکان نوآور، پیش تاز و پیشقراول میماند. وی در زمانه خود جزو انسانی تیرهوش، فکور و بسیار با استعدا و به غایت انسان دوست بوده و کم نظیر از خیلی جنبه های دیگر!
کاک فواد از اینکه تعدای از کادرهای آن زمان، برای فعالیت حرفه ای (دخالتگرانه) آماده گی اعلام نمیکرده اند و میخواسته اند در قالب هسته های سیاسی و روشنفکری بمانند، بی حوصله میشود و از کنگره(اول) استراحت خواسته که فکرهای خود را بکند. آیا با این جمع میتواند ادامه کاری بدهد یا نه؟ در واقع افکار و آرمانهای بسیار وسیعتر از آنچه ما شنیدم و دیدیم، رشته افکار کاک فواد را به خود مشغول کرده بود. و آنهم رهایی بشریت از بردگی و فقر بود. برای این افکار انسانی خود، مرزی تعریف نمیکرده است، و در عین حال بسیار عینی به آن برخورد میکند( اینکه کجا ممکن و زمینه اش باشد، باید از آنجا شروع کرد)! اما این شروع، برای وی پایان کار نبود. کردستان گامی ممکن از گامهای حی و حاضر از مجموع دخالتگری هایش بود!
وی در سخنرانی مهاباد میگوید: « ...واته دوو نه زه ر له ناو خوماندا وجوودی هه یه. من بو خوم (واته لیره دا عه قیده ی شه خسیم ئیژم برا)عه قیده م ئه وه سه که ئه ساسه ن ئه بی حیزبی کمونسیتی ئیران دابمه زریت. به لام حه ق موسه لّمی خه لکی کودریشه که حیزبی کمونیستی کوردستانی هه بی. ئه وه ئالوگوره کان و شرایتی تاریخی دیاری ده کات که حیزبی سه ر به خوی کمونیستی کوردوستان دروست بکات یان نه یکات.......»
تعدادی که در این مصاحبه شرکت کرده اند در این کتاب و خیلی از افراد دیگر، با بازنگری و عقب گرد فکری خود میخواهند بگویند، کومله قبل از تشکیل حزب کمونیست، از افکار و آرمانهای کمونیستی به دور بوده است. این افراد، جدا از جعل تاریخ، آگاهانه بر تلاشهای یک نسل از فعالین سیاسی و کمونیست منجمله کاک فواد، قبل از تشکیل حزب کمونیست، خط بطلان بشکند. و آرمانخواهی این افراد را به سلاخ خانه بورژوازی ملی ببرند. از دیدگاه من، متاسفانه کتاب حاضر نتوانسته تلاشهای این دسته را برای جعل تاریخ، خنثی، و نقش افکار جهانشمولی کاک فواد را در حد واقعی برجسته و نمایان کند.
در مصاحبه با رفقای قدیمی کاک فواد ، متوجه میشویم که وی نه فقط یکی از رهبران جنبش انقلابی کردستان، بلکه مدعی رهبری جنبش چپ در ایران بوده است! وی برای تماس و ارتباط با احزاب و سازمانهای چپ و کارگری در ایران اهمیت قائل بوده است. ولی با یک کمبود مواجه میشویم و آن اینکه، مصاحبه ها با رفقا محلی(تماما کرد و کردستانی) به عمل آمده. در چند جا مشخصا از بی مبالاتی آقای عبدالله مهتدی به در خواست و تلاش خانواده سلطانی(تا حد «خواهش») اشاره شده، که وی حاضر نبوده در مراسم بزرگداشت 30 ساله کاک فواد شرکت کند، و یا حضوری و کتبی در مصاحبه برای درج در این کتاب، مثل دیگر دوستان قدیم کاک فواد، حضور یابد. اما آیا، همان تلاش برای رفقای خارج از کردستان، که با رفیق فواد در تماس بوده اند، و یا از دور وی را شناخته اند، به عمل آمده است؟ اگر بوده، حد اقل در کتاب به تلاش در این زمینه اشاره ای میشد، بهتر بود.
من متاسفانه نمیتوانم و یا افرای زیادی را نمی شناسم که حالا از آن دوستان غیر کرد کاک فواد نام ببرم، ولی در همین کتاب از رفیق «عبه تاران» و صادق نباتچیان نام برده شده، که در آن زمان فعال بوده اند و دسترسی به آنها ممکن بود، ولی از تلاش برای ارتباط گیری نه فقط برای این دو نفر بلکه افراد دیگری که کاک فواد را از دور و نزدیک شناخته اند، سخنی به عمل نیامده است.
افکار جهانشمول کاک فواد را باید در نامه برادرش کاک ماجد دید که خود را شاگرد کاک فواد و آموزشهای وی میدانست. مجدا میآورم:
«وصيت نامه و آخرين در زندان تبريز»
"بيدادگاه تبريز"
" چه كند بر قلب چون آتش من، آتش تير؟ بلشويك وار ببايد مردن".
رفقا و دوستان گرامي !
با سلام گرم و آتشين از دور صميمانه دستتان را ميفشارم. پيروزي انقلاب ناتمام خلقهايمان به رهبري پرولتاريا و پيگيرى هر چه بيشتر و بيشترتان درامر جنبش كمونيستي و مبارزه خلقهايمان و مبارزه جدى و صادقانه و پيگرانه تان در امر مبارزه باانتقادات و انحرافات درون تشكيلات و موجود در سطح جنبش كمونيستي ملتمان و مبارزه سخت و پيگيرتان در راه ايجاد صف مستقل طبقه كارگر(صفي كه پر توان و پر خروش و بدور از هر انحرافي مبارزه طبقاتي را تا نيل به استقرار و تداوم سوسياليسم رهبرى كند . و همچنين شادى و بهروزيتان يگانه آرزوى من است.
رفقا!ماههاپس از اسارت در زندان رژيم ضد خلقي،رژيمي كه از همان زمانيكه بر اريكه قدرت نشست، وفاداريش را به بازسازى سيستم سرمايه دارى وابسته و سركوب كارگران و زحمتكشان را با سركوب و به خاك و خون كشيدن تظاهرات كارگران بيكار در اطفهان ، تبريز، دورود و........... الغاى شوراهاى واقعي كارگران و جنايتش در كردستان قهرمان و تركمن صحراو.........را به همه كارگران و زحمتكشان ايران و جهان به اثبات رسانده،بلاخره در بيدادگاه ضد خلقي ارتجاع حاكم.به اتهام دفاع از آرمان طبقه كارگر و برادر كاك فواد بودن به "اعدام" محكوم شدم.
پس از محرز شدن اتهامم در بيدادگاه ، به آرمان طبقه كارگر سوگند، به خلقم سوگند باجوابي آتشين بر دهان ياوه گويي (نورى و مرتضي) كوفتم.
در مكتب كاك فوادها، كاك حسين ها، كاك امين ها(سه رفيق و برادر قهرمان و شهيدم)،حسين كريمي ها، پيرخضرى ها،گنجيها، فرشچيها، معينها، ذ كريايها، قباديهاو..........آموخته بودم دفاع از آرمان طبقه كارگر را.
كاك فواد آموخته بود مراكه:
{نيست برلوح دلم جز آلف قامت يار (آرمان طبقه كارگر)
{چه كنم حرف ديگرياد نداداستادم!
امروز و فردايي است كه بوسه رگباردشمن دور از چشم عزيزان بر روى خاك و خون كشاند پيكر من.در اين لحظات واپسين دم تنها پيامم براى رفقا ، مبارزه سخت و پيگير در راه ايجاد صف مستقل طبقه كارگر با انضباتي آهني و پرولترىو بدور از هر انحرافي براى سرنگوني سيستم سرمايه دارى و استقرار و تداوم سوسياليسم است.
كه اين مبارزه جدا از مبارزه با انتقادات و انحرافات درون تشكيلاتي نيست.
خطاب به پدر و مادرم:
بعد از ماهها دورى و بي خبرى باسلامي گرم و آتشين دست پر مهرتان را از دور مي بوسم . اينك آخرين پيامم را تقديمتان ميدارم پدر و مادر محبوبم !هر دوى شمادر تجارب زندگيتان و حداقل بعد از سال 56 و اوجگيرى مبارزات خلقهاى ايران اين مسله را به خوبي درك كرده ايد كه "هيچ انقلابي بدون خونريزى و قرباني ممكن نيست". چون طبقه كارگر و تمامي استثمارشوندگان براى خلاصي از استثمار و سرنگوني استثمارگران و كسب قدرت سياسي، راهي به جز توسل به قهر انقلابي و آنهم فقط و فقط تحت رهبرى پرولتاريا ندارد. و ما با اعتقاد و ايمان كامل بدين مسله پاى در اين راه نهاده ايم.و هر گونه تزلزل و سستي را خيانت به آرمان طبقه كارگر است.كه آن سه برادر قهرمان و شهيدم نيز با اعتقاد و ايمان كامل بدين مسله بود كه خون پاكشان را نثار كردند تا با خون خود درخت آزادى را، درخت آزادى كارگران و زحمتكشان را آبيارى نمايد.
اكنون من نيز ميخواهم با كمال افتخار بگويم كه پاى در راه پر افتخارآنها نهاده ام . من نيز بانثار خون خود و مرگي پر افتخارجزيي از درخت انقلاب را آبيارى ميكنم، جزيي از صد ها و هزارها قرباني اى بشوم كه پرولتارياى ايران و جهان براى كسب قدرت سياسي و سرنگوني نظام سرمايه دارى تا بحال داده و منبعد نيز خواهند داد.
شايد بخاطر عواطف پدر و مادرىو........اين كلمات برايتان نامفهوم باشد اما ما راهي جز از اين نداريم وباميد زمانيكه اين كلمات برايتان مفهوم شود:
تا شه هيد خويني نه ريژئ ، تاكو گه ل تاڵي نه چيژيت
دارئ آزادئ شين نابيت باغي ژينمان په ر ژين نابئ
پس پدر و مادر عزيزم با اين توضيحات و تجربيات كه خودتان از زندگي و بخصوص چند سال اخير كسب كرده ايد ،انتظار دارم كه غم و اندوهتان را به نيرويي براى تقويت روحي انقلابي خودتان و ساير برادران و خواهران تبديل كنيد.اگر چه برادران و خواهران پاى در اين راه پر افتخارنهاده اند.اما روحيه خوب شما يقينأ قوت قلب و دلگرمي بيشتر براى آنان خواهد بود.سلام مرا به همگي برادران و خواهران برسانيد و اين پيام مرا به همگي بخصوص به كاك رشاد، كاك عبه و خواهرگرامي و دوستتراز جانم ملكه عزيز و برادران گرامي"امجد " و رضا و حشمت و زندادش گرامي شكريه و بچه اش (فرميسك) عزيز برسانيد.
مبادا در مورد فرميسك از توضيح قهرمانانه پدر و سه عمويش اهمال نشان دهيد. برادران و خواهران و شكريه عزيز از همگي شما انتظار دارم از فرميسك اخگرىبسازيد كه شعله برفروزد در قلب سياهي تار.
ملكه عزيزاگرچه به مبارزبودن روحيه و صداقت انقلابيت ايمان دارم اما براى آشنايي نزديكتر به مسايل جنبش پرولترى و كمك هر چه بيشتر به خودت پيشنهاد ميكنم كه منبعد حتمأ سعي كن كه به تبريز يا تهران برويد و كارت را در كنار و رابطه با رفقاى آنجا ادامه دهيد.براى برادران و همگي ديگر رفقا پيام و سفارشي به جزپيگيرىدر مبارزه و هر چه بيشتر مسلح كردن خود به ايديؤلوژى طبقه كارگرندارم. و اما مادرم!
و اما مادرم!.......
"فرزند تو نيستم، حاشا كنمت مادر، اگر از مردن من زاری کنی و بر اعدام من چون مردن ياد كني ، فرزند تو نيستم اگر ديدى تن آغشته به خونم را، غم به دل راه دهي، و بر كار دشمن زار زني، حاشا كنمت مادر اگر رفقاى رهم بر تن تو رخت عزا ببينند. مادر تير باران در راه آرمان طبقه كارگر عروسي من است، پيرهن آغشته به خونم چلچراغ حجله من است. اگر مادرى و مادر من بپاخيز! جامه سرخ به تن كن گل سرخ بياذين بر سينه خواهرم، تفنگ و فشنگدانم رابر دوش خواهر بگذار كه سالهاست "آيين" مرابا خود دارد. بر خيز و جامه سرخ به تن كن و سرخ نگهدار نام من تا خصم بلرزد زنام من.
گڵپه شورش له كوردستان له گه شت ئيران
هيزي به زوي گه شت سه ر به ستان
وه ڵات ده كات به گورستان
بؤ خاينان و بو په ستان
ئه وسا ميلله ت خوئ ده زاني
داري خه نكان بو كي داني
بادرود فراوان پيروز باشيد.
مرگ بر امپرياليسم و ارتجاع داخلي
زنده باد سوسياليس
بيدادگاه تبريز ماجد«
...............................
یکی دیکر از نقطه قوتهای این کتاب، مصاحبه با شخصیتهای مختلفی صورت گرفته است، که خوشبختانه در حال حیات هستند(غیر از بکر حاجی صفر). مصاحبه شونده گانش شاهدان زنده اند. در صورتی که فرد و یا افرادی از پیاده شدن نوار و یا بازگو کردن نوشتها انتقادی و یا احیانا ایرادی داشته باشد، میتوانند کمبود و یا انتقادات خود را بیان کنند و در صورت لزوم در خواست نوارهای خود را بنمایند و آنرا، خود پخش کنند.
برای من بی اطلاعی از خیلی مسائل درزمانهای پیش و بخصوص سخنرانی کاک فواد در مهاباد، به مانند این است، که درجنگل قطب نما نداشته باشید. در قیا سی بسیارمحدود در برخورد به مبارزات توده ای ودخالت دادن مردم، کادرها در نواحی دیگر شبه گرایی هایی داشته اند، از انچه که امروز از رفیق فواد میخوانیم. به یقین برای کسانی که دخیل در مبارزات توده ای بودند از فقدان عدم دسترسی به این سخنرانی کاک فواد رنج میبرند.
نکته دیگری که شاید مستقیما مربوط به این کتاب نباشد، اما به کاک فواد مربوط است، برخورد به افراد غیر واقع بین و به دور از درک ماتریالسیتی از برخورد به مسائل است. این که عده ای با درک امروزی، به تحلیل دیروز وبعضا دهها سال قبل میروند. اما بررسی هر مسئله ای را باید به شرایط ، زمان ومکان رویداد برگرداند.
از دیدگاه امروز نگاه کنیم میتوان گفت که کاک فواد در مواردی دنباله رو بوده، به نسبت درک امروزی به نقش زنان کم توجه بوده ، به جای رهبری به خرده کاری مشغول بوده و غیره. اما شرایط و موقعیت آن زمان چگونه بوده نمی پردازند. جنبش سیاهکل بر حق بود، جنبش ملا ئاواره در کردستان ایران برحق بود. این جمع خواستند به یک نیاز اجتماعی زمانه پاسخ بدهند، اما جواب گو نبود. و این از رادیکالیسم این حرکت در مقطع خود، و یا انقلابیگری و کمونیست بودن آن جمع ، کم نمی کند. بعد از شکست این تجربه جمع دیگری راه حل دیگری میابند، منجمله کاک فواد ضمن ارج نهادن به حنبش ملا ئاواره میگوید. مبارزه صرف نظامی محتوم به شکست است وما باید مردم را به میدان آوریم. درجواب به این افراد غیر واقع بین باید گفت: شما در آن شرایط چه کردید، تئوری و عمل شما در آن مقطع زمانی با آن آشفتگی در چپ جهانی، چه بود؟ بعضی انتقادات به مانند است که پسرم از من ایراد بگیرد که چرا 40 سال پیش تلفون مبایل نداشته ام.
کاک فواد در همان سخنرانی و پرسش و پاسخ دو ساعته مهاباد، انتقادهایی را بر خود میپذیرد که هیچ گروه و سازمان و یا فردی، این درجه از گشاده رویی و سخاوت را از خود نشان نداده است. منجمله کمبودهایی، همچون تحلیل از اوضاع جامعه و جایگاه طبقات، اساسنامه، برنامه، کار برای تشکیل حزب و غیره را بعنوان کمبود میپذیرد. و از جوان بودن سازمان و درگیربودن با مسائل به غایت فراوان بعد از قیام، اشاره میکند. برای تشکیل حزب، نکته ای بیان میکند که احزاب سالها دنبال گمشده بوده اند. وی از اتحاد رهبران عملی برای تشکیل حزب صحبت میکند نه از اتحاد روشنفکران چپ. و بجای بحث روشنفکری« بحث در مورد دندان اسب» شمردن آنرا ترجیح میدهد.
کاک فواد در گفتگوی مهاباد، بر دخالت بجای نظاره گری تاکید میورزد، بخصوص از عدم دخالتکری در جریان جنبش دهقانی در شمال کردستان انتقاد میکند، نکته ای که به ضرر رادیکالیسم و چپ در شمال کردستان بود. همکاری با حزب دمکرات درزمینه های ممکن را، و به رقابت کردن، ترجیح میدهد. انتخاب شعار مناسب بر اساس جا و مکان مناسب را به نظاره گری ترجیح میدهد. مشارکت مردم در تصمیم گیریها که به دخالت عملی آنها در فعالیت روزانه بینجامد، اهمیت حیاتی قائل است ونکات ارزنده دیگر.....
مطلق گرایی، بی نقص بودن، تقدس را به دنبال دارد. این همان میشود که پیروان ادیان به آن مینگرند. نوشته ها را کتاب آسمانی و گفته های پیامبران مطلق و بی عیب و نقص و غیر قابل تغییر و انگار میدانند. و این آن تفکری بود که احزاب چپ دهها سال است که از آن رنج میبرد( «آنکه بام ما نیست برماست، و حزب ما بی عیب و نقص است)».
این کتاب 2 امر را به جای حزب کمونیست ایران و کومله انجام داده است. یکی اینکه در مورد ماجرای مرگ کاک فواد اولین تحقیقات را، به عمل میاورد. و دوم اینکه تاریخ شکل گیری کومله را برای اولین بار در دسترس من و هزاران نفر دیگر قرار میدهد. تاریخی که میبایست قبل از وردم به کومله از آن مطلع میبودم و اگر در زمان قیام ممکن نشد، میبایست در همان سالهای اول دسترس بودنش میسر میشد. همین عزیزان نویسنده کتاب، و یا گروه چند نفره دیکری متوانستند این کار تحقیقاتی بزرگ را به مثابه وظیفه ای تشکلاتی بر خود بپذیرند و دو نسل به تاخیر نیافتد. اما چرا ما آن همه نوارها را گوش دادیم و آنهمه نوشته های تشکیلاتی را خواندیم، ولی این سخنرانی کاک فواد و دیکر دانستنیها در مورد تارخ کومه له در صندوق های بایگانی «پلمب» شده باقی ماند؟
ملاحظات: (*)
* در مورد بکار بردن کلمه «شهید» است. بدونه ملاحظه بیان دارم که با خواندن کلمه شهید درجلو نام کاک فواد، ناراحت میشدم. من وهزاران هزارنفر مثل من، تحت تاثیر اسلام از کلمه شهید استفاده کردیم، ولی تا کی باید ادامه داد؟ جانوران اسلامی نقشه جفرافیای منطقه را عوض کردند. تاریخ دیگری را از خاورمیانه نوشتند اما ما نتوانستیم و نخواهیم که لقب شهید را که مربوط به مسلمانان است، " جهاد در راه خدا و نائل شدن به بهشت "، را از خود دور سازیم. این کتاب در سالهای اخیر نوشته شده و جنایات بهشت جویان آنقدر زیاد بود، که ما بتوانیم صف خود را متمایز کنیم. دکتر آرش علایی در مصاحبه خود در کتاب"این سفر دل میخواهد و سر" نوشته شیرکو جهانی در مورد فرزاد کمانگر ویارانش، به مصاحبه کننده میگوید، اگر اجازه بدهید من از کلمه شهید استفاده نکنم و کشته شدن را ترجیح میدهم. همین انتظار را از رفقای نویسنده این کتاب داشتم که به مصاحبه کننده ها بگویند، که شما نگارنده گان کتاب، کلمه شهید را به جانباخته عوض خواهید کرد. و یا از این پیشوند صرفنظر میکنید. و در صورت اصرار مصاحبه شونده با توضیح میآوردید. من بیشتر در مورد این کلمه نمی نویسم امیدوارم منظورخود را رسانیده باشم. برای توضیحات بیشتر نوشته ای در مورد کلمه شهید درفیسبوک خود و یا آرشیو سایت آزادی بیان بحثی را معرفی کرده ام.
* رفقای مریوانی مصاحبه شونده، انگار در محفلی و برای جمع دوستان موضوع را بازگو میکنند، و به همین دلیل نکات و نامهایی را نا روشن بیان میکنند. مثلا وقتی کاک سید مجید حسینی از رئوف نام میبرد، من میدانم که منظورش جانباخته رئوف کهنه پوشی است ویا اینکه وقتی کاک عبه دارابی از رفیق دیگری بنام «عبه» نام میبرد، میدانم که منظورش کاک عبه نودینیان است. این اشکال از جانب مصاحبه کننده نیز مشاهده میشود. آنها به گونه ای رفقا: عبه کهنه پوشی، عبه دارابی و سید مجید حسینی را مورد خطاب قرار میدهند، که گویا همه باید بدانند اینها کادرهای مریوان و دوست قدیمی همدیگر بوده اند. در غیر اینصورت، در مقایسه با افراد دیگر منجمله با ابراهیم جلال، کم احترامی تداعی میشود. امیدوارم درچاپهای منبعد مد نظر قرار گیرد.
از دیگرنکات مثبت این کتاب، نوشتاری و نکارش روان ، و اشکال وغلط نوشتاری بسیار نادر در آن است.
خواندن این کتاب را به همه مبارزین بویژه کسانی که از دور کاک فواد را میشناسند و به تاریخ جنبش چپ در کردستان اهمیت قائلند، توصیه میکنم. و اگر فرصت خواندن کتاب را نیافتیم حد اقل نوار پیاده شده وی در جمعیت مهاباد را از دست ندهیم. شخصا به غیر از نوشته ای از ایرج آذرین(جنبش بدونه کاک فواد پیروز میشود اما بدونه اهداف و روحیه کاک فواد به ثمر نمی رسد) نوشته دیگری در مورد کاک فواد ندیدم(همین عنوان ایرج آذرین را کسانی دیگر دزدیدند و به کردی ترجمه کردند و با نام خود به ثبت رسانیدند). و از اینکه از این نوارها این همه سال محروم بودیم، برایم بسیار آزار دهنده است. اما با این وجود وی اسطوره ای برایم بوده و خواهد ماند.
این کتاب کمک زیادی به خواننده کان در کردستان و طیف چپ مینماید که شخصیتهای زیادی را از نزدیک معرفی کند.مثلا کاک یدی بیگلری برای خواننده بیشتر شناخته میشود، این که رفیق یدی عزیز علیرغم دریایی از تلاش وفداکاری به اندازه قطره ای توقع و ادعا نداشته است. و یا شناخت در مورد شخصیت های دیکری دخیل درجنبش کردستان.
بدنبال خواندن کتاب و بیان دقیق از اعمال قیاده موقت به این فکر کردم که اگر بند هشتم توافقنامه هشت ماده ای مهاباد که اکنون هیچ کس به عهده نمیگیرد، اگر فقط از جانب کاک فواد بوده باشد، نشانه تشخیص درست، رادیکالیسم و تیزبینی وی بوده و باید به عنوان شهامتی در تصمیم گیری تاریخی از وی نام برد!
بخش پایانی کتاب به بی مهری تشکیلات کومله به خانواده کاک فواد اشاره دارد. با تمام وجود این احساس را درک میکنم. شخصا از اینکه به مثابه فرد در جوار رفقای بازمانده به احوالپرسی رهگذر اکتفا کردم و تلاشی برای همدردی آگاهانه(جدا از مراودت عادی) به عمل نیاوره ام، عمیقا پوزش میطلبم!
ضمن توصیه مجدد بار دیگر از تلاش وزحمات فراوان عزیزان تهیه کننده این کتاب صمیمانه سپاسگزارم!
زنده باد یاد و درسهای کاک فواد
با آرزوی شادی و تندرستی برای بازمانده گان خانواده کاک فواد و شما خواننده گان گرامی
ابراهیم رستمی- اول جولای 2015