مریوان ۲۳ تیرماه۱۳۵۸، حاکمیت شورایی مردم در برابر حاکمیت ارتجاعی اشغالگر
شورای اجتماعی شهر مریوان که پیش از انقلاب تشکیل و به صورت دُفاکتو در امور شهر فعالیت داشت با خلع سلاح شهربانی توسط ما، به طور کامل حاکمیت شهر را در اختیار گرفت. با برچیده شدن شهربانی و ژاندارمری در شهر و شهرستان، تامین امنیت شهر و اجرای قرارهای شورا با ستاد حفاظت بود. مردم و بخصوص جوانان به صورت داوطلبانه با اسلحههایی که از شهربانی به دست آمده بود و یا بعضا با اسلحه شخصی، در برقراری نظم و امنیت شهر شرکت داشتیم. موسسات خدماتی و ادارات کار خود را به روال عادی پیش میبردند.
تا چند هفته پس از قیام، همه گروهها در شورای اجتماعی و ستاد حفاظت شرکت میکردند. هر روز حوالی عصر، اسامی نگهبانان و گشتی هایی که در طول شب میبایست در مکانهای حساس شهر، مثل منبع آب، پمپ بنزین، ورودیهای شهر و محلات باشند، از بلندگو اعلام میشد.
دیری نپائید که اختلافات موجود بین گروههای سیاسی کردستان که طرفدار حاکمیت مردم بودند از یک طرف و احمد مفتیزاده و مکتب قرآن از طرف دیگر،عمیقتر شد. پس از نوروز خونین سنندج و ورود ارتش شاهنشاهی بیعت کرده با امام به جنگ علیه کردستان، صف موافقین و مخالفین حاکمیت اشغالگرانه ارتجاعی از هم جدا شد. مکتب قرآن و مفتیزاده با تکیه بر حمایت قم، سپاه پاسداران و ارتش، از شورای شهر مریوان و ستاد حفاظت خارج شدند. بیان این نکته لازم است که کاک فواد بارها و در جلسات مختلف شورا تلاش کرد که اعضا مکتب قرآن را به ماندن و فعالیت در شورا ترغیب کند.
شورای شهر با مشکلات زیادی مواجه بود. خود بحران اقتصادی سال آخر سلطنت پهلوی، تعطیلی تولید، کمبودهای بازار و موارد زیادی که در اینجا نمیگنجند. اما مسئله بودجه، بیکاری و روزمره شدن وظایف، شورا را به حالت رخوت و بیعملی و پرداختن به مسائل جزیی دچار کرده و تقریبا بی رمق کردهبود. بی رمقتر از شورا، ستاد حفاظت بود. شور وشوق اولیه برای شرکت درامور و کمبود تسلیحات که متاسفانه با سرقت سلاح اسلحه خانه ستاد بیشتر شدهبود، سبب شد که ستاد حفاظت هم دچار رخوت شود. گاهی برای یک واقعه به سختی میتوانستیم نیروی لازم را تامین کنیم.
با همه مشکلات و کمبودهایی که داشتیم با دفاع و ایستادگی سرسختانه توانستیم تهدیدها و اولتیماتومهای طرفداران حکومت مرکزی، ارتجاع محلی و ارتش که از طرف نیروهای قیاده موقت ( مستقر در نزدیک روستای دزلی) هم حمایت میشدند، به شکست بکشانیم.
روند جریانات و امور شهر نیاز به برنامه، بودجه ، تخصص و نیز موسسات حرفهای داشت. این که دادگستری و دادگاه و قاضی در شهرباشد، حقوق ماهیانه و بودجه خودرا دریافت کند ولی کمیته حل اختلاف شورا به اختلافات و شکایات رسیدگی کند، شورا را از پرداختن به مسائل عمده دور میساخت.
با وجود اینکه کاک فواد در جریان اشغال ژاندارمری و در مقابل رفقایی که مخالف مصادره سلاح سنگین ژاندارمری بودند، در یک سخنرانی صریحا گفت که : « حکومت جمهوری اسلامی حداکثر تا تابستان به کردستان حمله خواهد کرد». اما شورای شهر درگیر امور و مسائل روزمره و گوناگون شهر بود. به طور جدی به تدارک برای مقابله با یورش حکومت به شهر نپرداخت. حالا که از دید ناظر به قضیه نگاه میکنیم متوجه می شویم که در واقع شورای شهرمان با امکانات بسیار کم و با همت و زحمات بی دریغ مردم و از طرف دیگر ستاد حفاطت با فداکاری عدهای انسان انقلابی برای اداره و امنیت شهر( یک شهر در حالت معمولی) بود و نه یک ارتش و یا حتی یک سازمان با تشکیلات نظامی و دارای تجهیزات لازم برای یک جنگ داخلی و ایستادگی در برابریک ارتش بزرگ با تمام تجهیزات زمینی و هوائی.
در این گیر ودار حکومت مرکزی و ارتجاع محلی، به تشکیلات سازی و تسلیح عوامل خود در شهر و روستاها پرداخته وهمزمان با آن همواره با انواع توطئه و دسیسه در صدد نا امن کردن شهر بودند.
پراکندگی نیروی گروههای سیاسی که بعدازقیام مسلح هم بودند در رخوت کار شورا و مخصوصا ستاد حفاظت تاثیر مستقیم داشت. کومهله، سازمان چریکهای فدایی وپیشگام آنها، محفل موسوم به شیرین بهاره و سازمان ییکار در راه آزادی طبقهکارگر، اگرچه در امور عمومی شرکت میکردند اما عمدتا به کار و امور جمع خود سرگرم بودند.
به ابتکار و با طرح کاک فواد، جلسههایی برای دستیابی به راه حلی برای مسلح شدن و تمرکز نیروی چپ در شهر برگزار شد و ضرورت تمرکز نیروی مسلح چپ برای مقابله با تلاشهای ارتجاع به بحث گذاشته شد. اگرچه اکثریت موافق تسلیح نیروهای در برابر ارتجاع بود بر سر نحوه تسلیح توافق عمومی حاصل نشد.
نهایتا کاک فواد به همراه چند رفیق از کومهله، نیروی مسلح اتحادیه دهقانان مریوان را تشکیل و در خارج از شهر شروع به فعالیت کردند. دفتر اتحادیه همچنان در شهر بود و ستاد حفاظت هم به آنجا در ساختمان دادگاه قدیم منتقل شد.
گروههای سیاسی بیشتر در پی برنامه و کار خود بودند. در خلائی که ناشی از آن پراکندگی بود، سپاه پاسداران با استقرارعدهای از مکتب قرآن و هواداران جمهوری اسلامی در ساختمان تازه سازی که میراث ساواک شاه بود، مقری دایر کرد. فرمانده آنها یکی از اعضا مکتب قرآن بود. پس از استقرار و سنگربندی آن محل، طی نامهای از شورای شهر درخواست واگذاری ساختمان را کرده بود. یکی از آخوندهای شهر نامه سپاه را به زندهیاد فایق عزیزی (عضو شورا ) داده بود. زنده یاد حاج حسن ایزدی (عضو شورا ) هم نامهای از بانک ملی به دست آورده بود که سپاه پاسداران، حسابدار آن مقر را به بانک معرفی کرده بود. من از هردو نامه کپی گرفته و با گزارشی مبنی بر دایر کردن مقر سپاه پاسداران ، برای روزنامه آیندگان که نمایندگی آن را داشتم، فرستادم.
دایر کردن آن مقر در واقع یعنی اشغال شهر و مقدمه اشغال کردستان بود. وجود مکتب قرآن و بسیج مرتجعین و موقعیت مرزی شهر، قرعه را به نام مریوان درآورده بود. دایر کردن آن مقر یعنی اشغال شهر ، یعنی ادامه نوروز خونین سنندج یعنی اعلام جنگ و اشغال کردستان. و برای شهر ما یعنی جنگ خانه به خانه و ترور هر کس که با جمهوری اسلامی مخالف بود. ساختمان ساواک که مقر سپاه پاسداران شده بود در دید مستقیم و نزدیک پادگان ارتش بود و به این خاطر در صورت نیاز میشد به راحتی از طرف پادگان مورد پشتیبانی قرار گیرد.
درسطح شهر و در هر جمع و محفل ، در جلسات شورای شهر و اتحادیه دهقانان و ستاد حفاظت، هیچ کس تردیدی نداشت که وجود مقر پاسداران، شهر را به خون خواهد نشاند و هیچ کس امنیت نخواهد داشت.
ما از نظر نظامی، تجهیزات، اسلحه و مهمات تقریبا هیچ نداشتیم. در شرایط بسیار نابرابر در برابر ارتش و سپاه پاسدارن قرارگرفته بودیم. حتی تا آن زمان، هیچ شهر دیگری در کردستان این وضعیت را تجربه نکرده بود. تنها نیروی مردم میتوانست کاری از پیش ببرد.
سومین روز استقرار آن مقر بود. تظاهرات بزرگ مردم شهر علیه قطبزاده و رادیو تلویزیون جمهوری اسلامی سازمان داده شده بود. تظاهرکنندگان پس از راه پیمایی به طرف مرکز رادیو و تلویزیون شهر و صدور قطعنامه در بازگشت و هنگام عبور از جلو مقر سپاه، علیه دایرکنندگان مقر شعار دادند. « محمٌد درسید» از میان تظاهرکنندگان و بدون اسلحه به ورودی مقر نزدیک شد و از طرف مردم، خواستار تعطیل آن شد. با شلیک نگهبان جلو درب ورودی که از عوامل محلی سپاه بود، برزمین افتاد و جان باخت. هم زمان از سنگرهای پشت بام ساختمان، تظاهرکنندگان را که تقریبا از تیررس دور شدهبودند، به رگبار گلوله بستند. معلم انقلابی « رئوف کهنهپوشی» در نزدیک مقر و در میدان نزدیک مقر « محمود بالکی» با شلیک افراد مقر جان باختند. جبار عزیزی هم زخمی شد. نیروی مسلح اتحادیه دهقانان و ستاد حفاظت و مردم که تظاهرات را حفاطت می کردند با محاصره ساختمان و شلیک متقابل، به طرف ساختمان پیشروی کرده و مدت کوتاهی آن را به تصرف درآوردند. تسخیر و برچیدن آن مقر، تسخیر اولین مقر سپاه پاسداران در کردستان بود.
مردم مریوان با دیگر شهرهای کردستان در گفتن بزرگترین « نه» به جمهوری اسلامی همراه بود. با برچیدن مقر سپاه پاسداران، بار دیگر « نه » را تکرار کرد..
آنچه در ۲۳ تیرماه ۱۳۵۸ روی داد، اجتناب ناپذیر بود. شورای شهر و ستاد حفاظت به دلایل متعدد (که پیشتر به چند مورد آنها اشاره کردم) نمیتوانستند آن حرارت و حساسیت اولیه را داشته باشند. و در رابطه با برنامه و تدارک برای مقابله با حکومت مرکزی امکان و ظرفیت نداشت. شورا و ستاد همچنانکه پیشتر نوشته ام برای دوره انقلابی و اجرای امور و تامین امنیت شهر بود و ظرفیت تدارک و سازماندهی جنگ در مقابل یک حکومت اشغالگر و ارتجاعی را نداشتند. در عین حال اگر شورا و ستاد حفاظت خوب عمل میکردند و به موقع از استقرار مقر جلوگیری میکردند میشد جنگ را کمی عقب انداخت. اما در ۲۳ تیر و آن وضعیت ، راه دیگری غیر از تعرض نبود.از این نظر مردم مریوان در تاریخ سربلندند.
تیر۱۴۰۱ - غلام
پینوشت: خواننده گرامیای که فکر میکنی پس از ۴۳ سال این نوشته خیلی تاریخش گذشته است، من هم مثل تو فکر میکردم. اما خودم را قانع کردم که بنویسم. زیرا: ۱- ما کمترین سند از آن دوران برایمان مانده و عمدتا هم شفاهی است. من از ۲۳ تیر فقط مواردی در یاد و فتوکپی دونامه سپاه که در متن به آنها اشاره کردهام را دارم. ۲- یک سری تاریخ جعلی را تولید کرده و وارد بازار مطبوعات و مدیا میکنند و جعلیات را به عنوان واقعیت به نسلهای جدید مینمایانند. بیشرمانهترین آنها روایتهای رسانه های حکومتی در رابطه با ۲۳تیر ۱۳۵۸ مریوان است. از مطالب سایتهای اینترتی، فیلم، سریالهای تلویزیونی، کتاب و نشریات تا مصاحههای تلویزیونی در تولید تاریخ جعلی درکارند.
با کمال تاسف این جعل تاریخ از هردو طرف ( حکومتیها و اپوزسیون) بوده و به ضرر و گاه نفی مبارزان و کوشندگانی است که تاریخ معاصر کردستان را ساختهاند.
Comments